از روزگار رفته

یادداشت های آیدل

از روزگار رفته

یادداشت های آیدل

طبقه بندی موضوعی

آخرین مطالب

۱ مطلب در مهر ۱۳۹۴ ثبت شده است

نمیدونم از کجا شروع کنم! یه دوماهی میشه که ننوشتم...

واقعیتش برا اینکه این کارو بدست بیارم خیلی تلاش کردم! از همون اولش که بهم پیشنهاد شد مطمئن بودم که بدستش میارم! حتی وسطای تابستون که بهم گفتن ممکنه نشه و چند نفر دیگه هستن که شرایطشون از من بهتره با اینکه نگران بودم ولی هیچ برنامه ی دیگه ای برا خودم نداشتم که اگه قبول نشدم چی کار میخوام بکنم! روزی که تو بیمارستان سمینار دادم از چهره­ی اساتید مطمئن شدم که منو قبول میکنن! ولی ازم میخواستن اخلاقا بهشون تعهد بدم که حداقل تا سه سال اینده دکترا شرکت نکنم! که پرواضحه که من همچین تعهدی ندادم نه کتبا نه اخلاقا!

و الان یک ماهه که کار من شروع شده و شروع شدنش مساوی شده با فلج شدن تمام زندگیم! ساعت کاری بالا و پر از استرس و اینکه حتی بعد از تموم شدن تایم کار حجم زیادیش رو سرم تلنبار میشه که خونه باید انجامشون بدم... این یه ماه هیچ تفریحی نداشتم به جز نتگردی هرزگاهی! و ساعت بیکاری هم فقط در حال غر زدنم! همین و بس

جدایی از واحدای تئوری که برا تایم بعد از ظهر دارم هر روز صبح تا 12 ظهر تو یکی از داغون ترین بیمارستانای شهر باید کار کنم که تو پایین ترین نقطه ی شهره و طرف حسابم بیمارایی هستند با نازل ترین سطح علمی فرهنگی اجتماعی اقتصادی با کلکسیونی از دردهای بی درمون!! و در کنارش یه سری دانشجوی بی حال و افسرده و تنبل! که بی انگیزگی جمعی جوانان کشور روی اینها هم بی تاثیر نبوده!

سیستم کاریمون اینجوریی که هر کی بیشتر زیرآب بزنه موفقتره! تقریبا تمام همکارام با هم مشکل دارن و از راس سیستم تا این پایینا که خدمه و آبدارچی باشن کلهم اجمعین در حال پیچوندنن و تقریبا هیشکی کارشو درست انجام نمیده! و خوب تویی که هزار و یک ادعات میشه بعد از یه ماه شدی یکی مثل همینا که دلت میخواد همش بپیچونی ! هر دو هفته یه بار یه سری جلسه چرت برگزار میشه که همه در حال تیکه انداختن اند و تنها چیزی که درش بررسی نمیشه مشکلات کاریه! و تنها چیزی که این وسط به چشمم نمیاد درآمدشه!

و فکر میکنم هر کار دیگه ای غیر از این انجام میدم که بیشتر باب میلم بود و همچین حجم کاری داشت به احتمال زیاد میتونستم همین درامدو بدست بیارم! بابا میگه طبق معمول همیشه ناشکری و تقریبا همه کارا همین شکلیه و تو باید یه جوری باهاش کنار بیای! ولی خوب چشم اب نمیخوره تا اخر همین کارو ادامه بدم و الان فقط دوست دارم یه مقداری پس انداز کنم و بعد برم دنبال علایقم

هنوز یه مصاحبه عقیدتی سیاسی هم باید برم احتمالا 2 ماه دیگه! که تا اطلاع ثانوی به همه کسایی که دور و برم میپلکن شک دارم و به چشم جاسوس بهشون نگاه میکنم! ازم خواستن یه انگیزه نامه بنویسم و درکنارش خلاصه ی زندگیم رو با تکیه بر فعالیت های فرهنگی اجتماعی بنویسم! و مثل همیشه این مدل کارا محول میشه به مادرم!

اینه که مامان پرونده های بیست سال پیشو باز کرده و برام شرح حال نوشته که وقتی میخوندم باورم نمیشد که این آدم منم! اینه که فهمیدم چقدر خوبه آدم همیشه همه زندگیشو یه گوشه کناری مثل همین وبلاگ ثبت کنه که بعد چند سال یادش نره کی بود و چی شد و چه روزایی داشته! من تازه متوجه شدم که چه آدم چند بعدی بودم و نمیدونم زندگی چه به روزم آورده که شدم این؟؟!

خلاصه که این وسط دلم فقط و فقط برا وبلاگم تنگ شده و برنامه هارو یه جوری ریختم که هر جور شده و اگه اسمون به زمین بیاد و زمین بره اسمون هفته ای یه پست بذارم! احتمالا چهارشنبه ها...که خوب این هفته استثنائا جمعه نوشتم.

 

آیدل
۰۱ مهر ۹۴ ، ۲۰:۵۷ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر