از روزگار رفته

یادداشت های آیدل

از روزگار رفته

یادداشت های آیدل

طبقه بندی موضوعی

آخرین مطالب

۲ مطلب در آذر ۱۳۹۶ ثبت شده است

بهت میگم دکتر برام تجویز کرده
گفتم آقا بدون بهیار نمیفرستن این بخش
با عصبانیت گفت معاینه ام میکنی یا نه؟؟
گفتم دفترچه ات همراهته؟ برات نسخه نوشته؟
گفت معلومه ایناهاش (دفترچه اشو باز کرد و گرفت جلوم)
گفتم این که خالیه
گفت کوری؟؟ ایناهاش نوشته ده جلسه 
بهش گفتم شما راست میگی چند لحظه تشریف داشته باشین


رفتم اتاق و زنگ زدم بخش اعصاب و روان...






آیدل
۲۴ آذر ۹۶ ، ۲۲:۴۶ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

ایندفعه واقعا تر زدم! حسم درست بود و از اول میدونستم قراره قضیه به اینجا ختم بشه! اصلا از همون موقع که شماره مو به بهانه گرفتن اطلاعات دانشگاههای خارج از کشور گرفت و تا دو هفته بعدش هر روز تو تلگرام پست فوروارد کرد فهمیدم که ماجرا قراره بیخ پیدا کنه! 

امروز تو اتاق تنها شدیم! استرس داشتم و حس ششم میگفت الان وقتشه!  بلند شدم بیام بیرون که بحثو شروع کرد. در مورد یه مقاله ای که دیروز خونده بود صحبت کرد! پرسید متولد چندم! بهش گفتم

گفت به نظرت من متولد چندم؟ گفتم نمیدونم! گفت متولد 62 ام! 

گفتم اره فکرشو میکردم! بهت میخوره!

آبدارچی بخش اومد تو اتاق نگاش کرد خندید گفت میبینی چی میگه؟ میگه بهت میخوره 62 ای باشی... گفت البته میدونی فشار زندگی رو چهره ام اثر گذاشته! تقصیری نداری

یک سال از من کوچکتر بود! کلی خندیدیم! ولی یه جوری جمعش کردم

گفتم راستش چون قبلا یه رشته دیگه خوندی برا همین انقدر سن بالا گرفته بودمت

گفت دیگه هر کار بکنی فایده نداره:)) خراب کردی


آیدل
۲۴ آذر ۹۶ ، ۲۲:۳۸ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر